هنر و هنرمند؛ حلقه مفقوده صنعت مُد ایران
ریشه مشکلات صنعت مد ایران را میتوان در عدم توجه کافی به درس هنر در آموزش و پروش جستجو کرد. مدارسی که این علم زندگیساز را جزو دروس فانتزی، دم دستی و نازلترین به حساب میآورند. در این یادداشت به این غفلت بزرگ فرهنگی و راهکار متصور بر آن پرداخته شده است.
به گزارش پایگاه خبری صنعت مد (معرف منتخبین و معتمدین فعال مد ایران)، مروری بر تاریخچه آموزش هنر در مدارس ایران، گویای این واقعیت است که درس هنر به عنوان یک درس فانتزی و لوکس، از دیرباز شناخته شده است.
ضرورت آموزش هنر در مدارس، نخستین بار در ایران حدود ۱۲۴ سال پیش مطرح شد؛ اما ۳۸ سال طول کشید تا این درس بنیادین، جزو سرفصلهای مدارس قرار گیرد.
در ابتدا، درس هنر با چهار محور سرود، خوشنویسی، نقاشی و رسم به جمع سایر دروس در مقطع پایه افزوده شد.
اما شوربختانه، به جای اینکه بر محورهای این درس افزوده شود، ۱۲ سال بعد از شروع، درس رسم (۱۳۲۸)، ۲۲ سال بعد درس سرود (۱۳۴۲)، ۲۹ سال بعد هم از میزان ساعت آموزش هنر (۱۳۴۵) از مجموعه دروس مدارس حذف شد و این سیر نزولی تا به امروز همچنان ادامه دارد!
اکنون این درس مهم و زندگیساز، به یکی از دم دستیترین و نازلترین دروس مدارس تبدیل شده است و نه تنها کتابهای مدارس و آموزشهای مرتبط با آن فاقد محتوای لازم و به روز هستند، بلکه اولیای دانشآموزان نیز به هیچ عنوان پذیرای نمره کمتر از ۱۵ درس هنر برای فرزندانشان نیستند وامصیبتا که اگر دانشآموزی در درس هنر نمرهای تجدیدی بیاورد.
اکنون عدم توجه به این درس زندگیساز موجب دردسر در سطح ملی شده است. نمای بیهویت ساختمانهای شهر، رنگآمیزیهای بیروح سطح معابر، پوششهای تقلیدی و گاه زننده و … همگی متاثر از عدم شناخت کافی افراد از اصول زیبا شناسی هنر دارند.
هنر برای تمامی رشتهها لازم و ضروری است. هنر هر جا که باشد، ارزش افزوده ایجاد میکند و میتواند سرچشمه الهام و خلاقیت باشد و چشمها را خیره و به خود مجذوب کند.
کشورهایی همچون فرانسه، اسپانیا، آلمان، ترکیه، کره جنوبی و … همگی با بها دادن به علم هنر و هنرمند است که به چنین جایگاهی رسیدهاند که نه تنها فرهنگ خود را ارتقا داده؛ بلکه به صدور فرهنگ به دیگر کشورها نیز مبادرت میورزند.
حال این سوال پیش میآید که با توجه به چنین غفلت بزرگ و نبود زیرساخت لازم، چگونه میتوان صنعت مد را در کشور را فعال کرد؟
پاسخ به این سوال را میتوان در نظریه دانیل لرنر جستجو کرد.
لرنر معتقد است که مشکل اکثر کشورهای خاورمیانه از جمله ایران، مربوط به نوسازی است و این نوسازی بدون مدرنیزاسیون مبتنی بر الگوی پیشرفت غرب امکان پذیر نخواهد بود. اقدامی که مشابه آن را در کشوری نظیر چین میتوان مشاهده کرد.
هر چند نظریه لرنر به دلیل الگو قرار دادن غرب به عنوان سبک برتر، تاکنون انتقادات فراوانی را به همراه داشته است؛ اما این نکته را هم نباید از خاطر دور داشت که در کشورهای نظیر کشورمان، پیروی از الگوی پیشرفت کشورهای توسعه یافته از ضروریات اصلی به شمار میروند.
قرار نیست که دیگر بار متخصصان ما بنشینند و چرخ را دوباره اختراع کنند، بلکه آنچه ضروری است، این است که از الگوی پیشرفت آنها برای ایجاد پارادایم و گفتمان سازی بهره لازم گرفته شود.
یکی از این ابزارهای مهم که لرنر نیز بر آن تاکید دارد، رسانه است… رسانههایی که بتوانند با ایجاد گفتمان، نقش آموزش را در جامعه ایفا کنند. آموزشی که در جای خودش، یعنی مدرسه، به درستی به آن پرداخته نشده است.
در واقع این رسانهها هستند که میتوانند به عنوان معلم، نقش آموزش و پارادایمسازی و ایجاد گفتمان را در جامعه عهده دار شوند.
در جامعهای که از پیر تا جوان آن با مقوله هنر آشنایی لازم و کافی را ندارند، فقط این رسانهها هستند که میتوانند نه فقط به عنوان اطلاعرسان، بلکه به عنوان آموزگار و جریان ساز اطلاعات مفید و سازنده را به لایههای مختلف فرهنگی جامعه منتقل سازند.
در نبود پارادایم(چهارچوبی فکری و فرهنگی)، هیچ گفتمانی در حوزه مد به سرانجام لازم نخواهد رسید و یگانه ابزاری که میتواند گفتمانساز باشد و تحول در کشور بیآفریند، از طریق رسانه ممکن خواهد بود.
رسانهای که بداند چه کاری انجام میدهد و هدف از فعالیتهایش چیست.